مناجات
ای دل چه اندیشیده ای در عذر آن تقصیرها
زان سوی او چندان و فا، زین سوی تو چندین جفا
زان سوی او چندین کرم، زین سو خلاف و بیش و کم
زان سوی او چندان نعم، زین سوی تو چندین خطا
زین سوی تو چندین حسد، چندین خیال و ظن بد
زان سوی او چندان کشش، چندان چشش، چندان عطا
چندین چشش از بهر چه؟ تا جان تلخت خوش شود
چندین کشش از بهر چه؟ تا در رسی در اولیا
از بد پشیمان می شوی، وز چاره پرسان می شوی
آن دم ترا او می کشد تا وا رهاند مرترا
از جرم ترسان می شوی، الله گویان می شوی
آن لحظه ترساننده را در خود نمی بینی چرا؟
گر چشم تو بر بست او، چون مهره ای در دست او
کلمات کلیدی: